قانون کمترین تلاش
قانون کمترین تلاش جرد دایمند، مردم شناس و زیست شناس،در کتاب خود بنام((تفنگ ها،میکروب ها و شمشیر)) که برنده ی جایزه شد
یک حقیقت ساده را بیان میکند:قاره های متفاوت شکل های متفاوتی دارند.
در نگاه اول این بیانیه واضح و غیر مهم به نظر میرسد،اما معلوم میشود که تاثیر عیمیقی روی رفتار انسان دارد.
محور اصلی قاره آمریکا از شمال تا جنوب امتداد دارد.
قاره ی آمریکای شمالی و جنوبی بلند و باریک است نه پهن و چاق.
آفریقا هم به همین صورت است.در حالی که زمینی که اروپا،آسیا و خاورمیانه را تشکیل میدهد بر عکس است.
این سرزمین بزرگ و پهناور از شرق تا غرب است.بر اساس گفته های دایمند این تفاوت شکل اساسی در گسترش کشاورزی در طول قرنها داشته است.
زمانی که از شمال به جنوب سفر میکنیم اقلیم آب و هوایی بسیار تغییر میکند.
تصور کنید که هوای فلوردا با کانادا چقدر تفاوت دارد.
حتی اگر شما با استعدادترین کشاورز جهان هم باشید به شما کمک نمیکند که بتوانید
پرتغال های فلوریدا را در زمستان کانادا پرورش دهید.
برف جایگزین ضعیفی برای خاک است.
به منظور گسترش محصولات در مسیرهای شمال به جنوب،کشاورزان باید هر موقع که اقلیم آب و هوایی تغییر میکند
کشاورزان باید گیاهان جدیدی را پیدا و اهلی کنند.
در نتیجه کشاورزی در آسیا و اروپا دو تا سه برابر سریعتر از آمریکا گسترش می یابد.
با گذشت قرنها،این تغییرات کوچک تاثیرلت بسیار بزرگس داشته اند.
تولید غذای بیشتر این اجازه را میدهد که جمعیت سریعتر افزایش پیدا کند.
این تمدنها،با جمعیت بیشتر قادر بودند ارتش های قویتری بسازند و برای ایجاد تکنولوژی های جدید مجهزتر بودند.
این تغییرات از چیزهای کوچک شروع شدند(محصولی که کمی بیشتر گسترش پیدا میکند
جمعیتی که کمی سریعتر رشد میکند) اما با گذشت زمان به تفاوت های اساسی منجر شدند.
گسترش کشاورزی یک مثال از قانون سوم تغییر رفتار در مقیاس جهانی است.
قانون کمترین تلاش عقیده عموم این است که انگیزه کلید تغییر عادت است.
اگر واقعا آنرا میخواستی،انجامش میدادی.
اما حقیقت این است که انگیزه ی واقعی ما تنبل بودن و انجام کارهای راحت است.
و بر خلاف چیزی که آخرین کتاب پر فروش توانمندی به شما خواهد گفت،این یک استراتژی هوشمندانه است.
انرژی ارزشمند است و مغز طوری طراحی شده که هر موقع ممکن بود آنرا مصرف کند.
این طبیعت انسان است که از قانون کمترین تلاش استفاده کند
که این قانون بیان میکند وقتی انسان میخواهدبین دو گزینه ی مشابه یکی را انتخاب کند
بطور طبیعی به سمت گزینه ای کشیده میشود که کمترین میزان کار را میطلبد.
هر کاری به میزان مشخصی انرژی نیاز دارد .هر چه کاری انرژی بیشتری بخواهد،احتمال اینکه تفاق بیفتد کمتر است.
اگر هدفتان این است که روزی صد دراز و نشست انجام دهید،انرژی خیلی زیادی میخواهد.
در ابتدا،که انگیزه دارید و هیجان زده هستید،میتوانید برای شروع عزمتان را جزم کنید.
اما بعد از چند روز چنین تلاش مضاعفی به نظر خسته کننده میآید.
در حالی که پایبندی به این عادت که روزی یک دراز و نشست لنجام دهید،برای شروع تقریبا هیچ انرژی ای نمیخواهد.
و هر چه یک عادت به انرژی کمتری نیاز داشته باشد،احتمال اتفاق افتادنش بیشتر است.
به هر رفتاری که بیشتر زندگیتان را در برگرفته نگاه کنید میبینید که با سطح خیلی پایینی از انگیزه میتواندانجام شود
عادت هایی مثل چرخیدن در گوشی موبایل،چک کردن ایمیل،و تماشا کردن تلویزون زمان زیادی از ما میگیرد
چون میتوانیم آنها را تقریبا بدون هیچ تلاشی انجام دهیم.
آنها به میزان قابل توجهی آسان هستند.
به تعبیری هر عادت فقط وسیله ای برای رسیدن به خواسته واقعی شماست.
رژیم گرفتن فقط وسیله ای برای لاغر شدن است.
مراقبه کردن فقط وسیله ای برای آرامش داشتن است.
نویسندگی وسیله ای برای بهتر فکر کردن است.
شما واقعا خود آن عادت را نمیخواهید.چیزی که شما واقعا میخواهید خروجی آن عادت است.
هر چه آن وسیله بزرگتذ ر باشد(یعنی هر چه عادت سخت تر باشد)بین شما و حالت نهایی مطلوبتان
اصطحکاک بیشتری وجود خواهد داشت.
به همین دلیل لازم است شما عادت هایتان را آنقدر آسان کنید که حتی اگر حوصله اش را هم نداشتید آنها را انجام دهید.
اما تمام آن مواقعی که ما برعکس اینرا انجام میدهیم چه؟
اگر ما آنقدر تنبل هستیم،پس کارهای سختی مثل بزرگ کردن فرزند یا شروع کردن یک کسب و کار یا فتح قله ی اورست را چگونه توضیح میدهید؟
مشخصا شما قابلیت انجام کارهای بسیار سخت را دارید.
مسله اینجاست که بعضی روزها شما حوصله ی انجام کارهای سخت را دارید و بعضی روزها جا میزنید.
در روزهای سخت لازم است که تا جای ممکن همه چیز بر وفق مراد شما باشد
تا بتوانید از پس چالش هایی که زندگی بطور طبیعی در سر راهتان قرار میدهد بر بیایید.
قانون کمترین تلاش هر چه با اصطحکاک کمتری روبهرو باشید،ظهور هویت قویتان آسانتر است.
ایده ی پشت آسانش کنید فقط این نیست که کارهای آسان را انجام دهید.
ایده اش این است که کارهایی که در بلند مدت نتیجه میدهد را تا جای ممکن در لحظه آسان کنید.
چگونه با تلاش کمتر به چیزهای یشتری دست یابیم
فرض کنید شلنگ باغچه ای را در دست دارید که از وسط خم شده است.
مقداری آب میتواند از آن رد شود،اما نه خیلی.
اگر میخواهید میزان آبی که از شلنگ رد میشود را بیشتر کنید دو راه دارید.
راه اول این است که شیر آب را صاف کنید و بگذارید آب بطور طبیعی جریان پیدا کند.
اینکه سعی کنید انگیزتان را افزایش دهید تا به یک عادت سخت پایبند باشید مانند این است که تلاش کنید
تا آب از یک شلنگ خیده بیرون بیاید.
میتوانید اینکار را انجام دهید،اما به تلاش زیادی نیاز دارد و تنش در زندگی تان را بیشتر میکند.
در حالی که ساده و آسان کردن عادت هایتان مانند این است که خمیدگی شلنگ را برطرف کنید
بجای اینکه بر اصطکاکا های زندگیتان غلبه کنید،آنها را کاهش میدهید.
یکی از راه های موثر برای کاهش اصطحکاک های مربوط به عادت هایتان این است که محیطتان را طراحی کنید.
طراحی محیط روشی است برای اینکه نشان ها را نمایان تر کنید،اما شما هم چنین میتوانید محیطتان را بهینه کنید تا انجام کارها آسانتر شود.
برای مثال وقتی میتوانید محیطتتان را بهینه کنید تا انجام کارها آسانتر شود.
باری مثال وقتی دارید تصمیم میگیرید کجا یک عادت جدید را انجام دهید.
بهتر است مکانی را انتخاب کنید که از قبل در مسیر کارهای روزانه تان بوده باشد.
ساختن عادت ها وقتی که در جریان عادی زندگیتان جای میگیرند آسانتر است.
اگر باشگاه در مسیر محل کارتان باشد،احتمال اینکه به باشگاه بروید بیشتر است
چون توقف کردن اصطکاک زیادی به سبک زندگیتان اضافه نمیکند.
در عوض اگر باشگاه در خارج از مسیر معمولتان باشد(حتی چند خیابان) برای اینکه به آنجا بروید ((از مسیرتان خارج میشوید))
احتمالا کاهش اصطکاک در خانه و محل کارتان موثرتر است.
اغلب اوقات ما سعی میکنیم عادت هایمان را در محیط هایی با اصطکاک بالا شروع کنیم.
وقتی برای شام با دوستانمان بیرون رفته ایم سعی میکنیم ار رژیم سختی که داریم پیروی کنیم.
سعی میکنیم در خانه ای پر هرج و مرج کتاب بنویسیم.
سعی میکنیموقتی داریم از گوشی هوشمند،که پر از چیزهایی است که حواس را پرت میکند،استفاده میکنیم تمرکز کنیم.
نباید اینگونه باشد.میتوانیم نقاط اصطکاکی که مانع ما میشوند را از میان ببریم.
شرکت های ژاپنی روی چیزی که به اسم(تولید ناب) شناخته میشود تاکید میکنند،و بی وقفه به دنبال این هستند که هر نوع پرتی محصولات را از بین ببرند.
تا حدی که محیط کاری را دوباره طراحی کردند تا کارگران برای اینکه ابزارهایشانزمان هدر ندهند.
نتیجه این شد که کارایی کارخانه های ژاپنی بیشتر شد و محصولات ژاپنی از محصولاتد آمریکایی معتبرتر شدند.