چگونه خودم را تغییر دهم بعلت گسترده بودن موضاعات مربوط به متافیزیک و مابعدالطبیه
،خلاصه کردن اندیشه هاو مفاهیمی که بعنوان اصلی ترین ایده که بر اساس آن افرادی که به دنبال یک درک درست
از متافیزیک(مابعدالطبیعه) هستند و باید بر روی آن تمرکز کنند در نظر گرفته میشود،آن هم در تنها چند صد کلمه ،بسیار کار سختی است.
این سه اصل شامل خود مشاهده گری،تعریف هدف و تفکیک می باشند.
هدف از متافیزیک واقعی،فراهم کردن تولدی دوباره یا تغییر پایه ای روان شناسانه در افراد است.
یک چنین تغییری تا زمانی که افراد آن خودی که میخواهند تغییر دهند را پیدا نکنند اتفاق نمیافتد.
این کشف میتواند تنها از طریق یک مشاهده غیر انتقادی به واکنشها و عکس العمل هایمان بعه زندگی صورت بپذیرد.
مجموع چنین واکنشهایی،حالت هوشیارانه و آگاهانه افراد را تعریف میکند که همان حالت هوشیار و آگاه فردی محسوب میشود
که موقیعتها و شرایط و فرصت های زندگی اش را جذب میکند.
بنابراینن نقطه آغازین متافیزیک واقعی،از جنبه عملی،خود مشاهده گری است
که به منظور کشف واکنشهای افراد به زندگی،واکنش هایی که رمز و راز خود فرد را شکل میدهد که در نهایت
علت پدیده ایست که ما آنرا زندگی مینامیم.
همانند انرسون من این حقیقت را میپذیرم که (انسان خودش را در یک محیط با یک تصور درست از خودش قرار میدهد….چیزی که هستیم،چیزی که فقط خودمان میتوانیم ببینیم.)
یک ارتباط مشخص بین چیزی که درون و چیزی که برون انسان قرار دارد،وجود دارد و نکته جالب این است که
همیشه حالت درون ماست که زندگی بیرونی ما را به خود جذب میکند و شکل میدهد.
بنابراین همیشه باید از خودمان شروع کنیم.
تنها خود فرد است که بایستی تغییر کند.
انسان،به دلیل بی بصیرتی و نا آگاهی اش،کاملا از خودش راضی است،در صورتی که قلبا از محیط و شرایط زندگیش متنفر است.
این جس تنفر به این علت است که نمیداند علت این عدم رضایت نه در شرایط بیرونی زندگی اشو نه در شخصی
که با او زندگی میکند قرار دارد ،بلکه علتش تنها در خودی است که انقدر دوستش دارد.
با عدم درک این نکته که (یک فرد خودش را با تصویر واقعی آنچه که هست احاطه میکند)
و یا (آنچه که هست همان چیزی است که فقط خودش میتواند ببیند)
طبیعی است که وقتی انسان میفهمد که همیشه داشتن تصویر گمراه کننده از خود باعث شده
که در سختی ها و مشکلات همواره دیگران را مقصر بداند و به بقیه مشکوک باشد شوکه میشود.
خود مشاهده گری،این عامل فریبکاری را در همه ما رسوا میکند و قبل از اینکه هر تغییر شکلی در خودمان بوجود آید
بایستی مورد پذیرش قرار گیرد.
همین حالا ،به حالت درونیتان توجه کنید.چه افکاری شما را راضی نگه میدارد؟
شما با چه احساساتی شناخته میشوید؟شما حتی باید مراقب باشید با خودتان چند چندید؟
و این خود است که ابتدا باید مورد پذیرش قرار گیرد تا بتوان یک تغییر را شروع کرد.
مقاله مرتبط: ریسک پذیر بودن
چگونه خودم را تغییر دهم تولد دوباره،به فعالیت درونی خود یک شخص بستگی دارد.
هیچ کس نمیتواند بدون تغییر این خود دوباره متولد شود.هر زمانی که یک مجموعه از واکنشهای جدید به درون زندگی
شخص راه یابد یک تغییر آگاهانه اتفاق افتاده است و همچنین یک تولد معنوی دوباره رخ داده است.
با پیدا کردن یک خود که بایستی تغییر کند-همانطور که گفته شد از طریق یک مشاهده غیرانتقادی از واکنشهایتان
به زندگی-اکنون وقت آن است که یک هدف برای خود انتخاب کنید.
یعنی اینکه شما بایستی شخصی را مشخص کنید که تمایل دارید باشید .با ایت هدف که بصورت واضح تعریف شده شما بایستی بطور کلی هوشیلری تان را در طول روز بیدار نگه دارید و به هر واکنش با توجه به این هدف توجه داشته باشید
دلیلش این است که هر شخص در ک حالت مشخص از هوشیاری زندگی میکند،یعنی همان حالت آگاهانه که پیشتر بهنوان مجموعه کامل واکنشهایمان به زندگی تشریح کرده ایم.
برای مثال،اگر یک شایعه یا یک اطهارنظر بیهوده میتواند سبب عکس العمل اضطرابی در یک شخص و
هیچ واکنشی در شخص دیگر شود
این یک دلیل مثبت است که دو شخص در دو حالت متفاوت از آگاهی زندگی میکنند.
اگر واکنشهایتان با ایده آلتان در هارمونی نیستند،یک نشانه قوی است که شما از ایده آل خود جدا شدید
و فقط به آن فکر کردهاید و هیچ عملی در راستای آن انجام ندادید.
تصور کنید شما عاشق کسی هستید که میخواهید باشید و تمام توجهتان در طول روز به همان تصورات است.
زیرا که عکس العملهایتان،نشان دهنده حالتی که شما در حال اجرای آن هستید می باشد.واکنش های شما بیانگر همه چیز است.
پس از آن دو اصل،اینجا جاییست که سومین اصل یعنی اصل تفکیک وارد میشود.
با فهم این موضوع که هر چیزی حالتی از هوشیاری قابل لمس وشفاف است
و با تعریف دقیق این حالت خاصی که میخواهیم آنرا ملموس و عینی کنیم
چگونه خودم را تغییر دهم اکنون مرحله ای وارد شده به تفکیک فرا رسیده است.
به این خاطر که ما باید از لحاظ روانشناختی از جایی حرکت کنیم که در آنجا قرار داریم و تمایل داریم در انجا بمانیم.
هدف از بحث تفکیک،جدا کردن ما از واکنشهای کنونی مان به زندگی و ملحق کردن ما به هدفمان در زندگی است.
این جداسازی بایستی با عمل و فعالیت زیاد آغاز شده و توسعه پیدا کند.
ما باید جداسازی خودمان از تمامی افکار و حالتهای منفی را در میان تمامی مشکلات و فجایای زندگی روزمره تمرین کنیم.
جدا شدن از حالات منفی و تصور و خیال پردازی موفقیت باید در تمام مراحل زندگی تمرین شود.
یادتان باشد که من و شما هم میتوانیم به هر چه که بخواهیم برسیم و هر آنچه که بخواهیم بشویم.
فقط کافیست دقیقا هدفمان را در زندگی پیدا کنیم و بطور مداوم آن هدف را دنبال کنیم
و تمام فکر و ذهن خود را از آن هدف پر کنیم.
این امر باید برای ما بصورت یک عادت در بیایید.
چگونه خودم را تغییر دهم تنها ذهن انسان است که او را محدود و یا آزاد میکند.
اگر ذهن شما برایتان مانع تراشیده و دوست ندارید آنرا تغییر دهید به همین صورت ادامه دهید چون در هر صورت
انتخاب با شماست.دو انتخاب دارید یکی یک جا بنشینید و حرکتی نکنید
و انتخاب دوم اینکه از جای خودتان بلند شوید و حرکت کنید.
اما میخواهیم همینجا به شما هشداری بدهیم،هیچکس اهمیتی نمیدهد.
این جمله ضربه ی هولناکی است،وقتی که یک انسان بفهمد هیچ کس غیر از خودش به او اهمیت نمیدهد.
خودمان را میبینیم که در حال گریه کردن هستیم،به امید اینکه دیگران هم با ما گریه کنند.
و بسیار شوکه بدی خواهد بود،روزی که بفهمیم که واقعا هیچکس هرگز به ما اهمیت نمیداد.
ممکن است زمانی برای گوش کردن به ما اختصاص بدهند و حرف های دل ما را بشنوند اما گذرا است
و در واقع هیچ اهمیتی به ما نمیدهند.
وقتی به این موضوع پی ببریم خودمان را از این قایله بیرون میکشیم.
اگر شما بسادگی حالتی را انتخاب میکنید که تمایل به انتخاب آن دارید حقیقت این است که هر جنبه از آن حالت
در تمامی جزییات و اکنون وجود دارد.این نگاه مثمر ثمر است و اتفاق هم میافتد.
شما از طریق انتخاب آن حالت هنوز بنظر میرسد که باید حالاتی را برای انجام آن تجربه کنید
اما این حالت هم اکنون واقعا بطور کامل به اتمام رسیده و اتفاق افتاده است.
پس هم اکنون میتوانید آن چیزی را که میخواهید بشوید را انتخاب کنید.
به محض انتخاب شما،آن اتفاق در کاینات می افتد.شما فقط باید آن را پیدا کنید.
با انتخاب یک حالت هستی(بودن) به جای چیزی که شما در حال بیان کردن بودید شما هم اکنون شروع به تغییر احساس خود کردید.
حالا سوال این است که چطور بفهمیم احساس من را تغییر داده ایم.
در ابتدا با شروع یک مشاهده غیر انتقادی به عکس العمل هایمان به زندگی و سپس با آگاهی از عکس العمل هایمان نسبت به انتخابمان.
بیایید واکنش هایمان را نگاه کنیم.
اگر واکنش هایمان همانطوری که قبلا بودند همان باشند،نتیجه این است که من با انتخابم خودم را نشناختم.
به دلیل اینکه اقداماتم اتوماتیک وار هستند و من هیچ تغییری در آنها ندادم.
بنابراین اگر تغییری کردم حتما بطور خودکار واکنشهایم به زندگی هم تغییر خواهد کرد.