آزادی و قدرت درونی
آزادی و قدرت درونی :
این ظرفیت و توانمندی انسان برای رشد و تحول است،ظرفیت و توان ساختن و پرداختن خویشتن
و آگاه بودن به وجود و ویژگی های خویشتن است.
اگر ما نتوانیم خود را بشناسیم مثل زنبور ها دستخوش نیروی غریزی و مثل دایناسور ها محکوم گذشت زمان و تاریخ خواهیم بود.
اما با آگاهی به وجود خویشتن میتوانیم به یاد بیاوریم که دیروز یا ماه پیش چه کرده ایم
و با در نظر گرفتن آنچه کرده و نتایجی که از آن دیده ایم اوضاع و احوال فردا و آینده را پیش بینی کنیم
و هر چند کم،برای آن نقشه بریزیم.
مثل رفتن به دیدار یک دوست،شرکت در یک جلسه بحث و مذاکره و رفتن به بازار برای خرید
و با به کار گرفتن قوه تخیل برای هر کدام از آنها،از بین چند گزینه،آنرا که برای خود بهتر می دانیم انتخاب کنیم.
آگاه بودن به وجود خود ما را کمک میکند که خویشتن را از فضای محرک ها و واکنش به محرک ها خارج نگه داریم.
تامل کنیم،بسنجیم و تصمیم بگیریم که چه واکنشی مناسب و به سود ماست.
اینکه خودآگاهی و آزادی مثل دو روی یک سکه و همیشه با هم هستند از آنجا روشن میشود
که اگر دقت کنیم میبینیم که هر چه خودآگاهی شخص کمتر باشد افکار و رفتارش کمتر آزادانه
و از آن خودش خواهد بود.
یعنی هیچکس از تاثیر بازدارنده رفتاری و فکری زمان کودکی اش در امان نیست.
هر چند آگاهانه سعی کرده باشد آنها را به فراموشی بسپارد.
بطور معمول کسانی که برای روان درمانی به روانشناس مراجعه میکنند
شکایت شان اینست که بهذ آنچه میکنند و نمیکنند کشیده میشوند
مثلا اضطرابهای بی دلیل دارند،یا بی هیچ دلیلی نمیتوانند درس بخوانند یا کار بکنند،آزاد نیستند
خود را زیر نفوذ و فرمان چیزی که نمی دانند چیست احساس میکنند.
انسان هر چقدر خوداگاه تر میشود دامنه گزینش و آزادی خواهی اش گسترده تر میشود.
آزادی کیفیت بر هم انباشتگی و توسعه و گسترش را دارد.
هر انتخاب آزاد انتخاب آزاد بعدی را آسانتر و مقدور تر میسازد
و هر عملی که آزادانه صورت بگیرد گرایش شخص را به آزادی بیشتر تقویت میکند.
ما نمیگوییم که عوامل تاثیر گذار و تعیین کننده در زندگی افراد کم هستند.
اگر گفته شود که فکر و گفتار ما تحت تاثیر ویژگی های جسمانی،اوضاع و شرایط اقتصادی
واقعیت زیست در برهه های خاص تاریخی و فرهنگی است ما عوامل دیگری را برمیشاریم
که نشان میدهد وضع و حال ما از دیدگاه روانشناسی و بخصوص تحت تاثیر گرایش هایی
که خود از آن آگاهی نداریم تعیین میشود و شکل میگیرد.
اما هر چه در تایید نظریه جبر و تعیین سرنوشت،تحت تاثیر عوامل خارج از خود
دلیل بیاوریم باز باید قبول داشته باشیم که هر آدم زنده ای تا اندازه ای میتواند بداند
که چه چیز هایی زندگی او را،آن چنان که هست،شکل و جهت داده و هر آدمی میتواند
تا اندازه ای،در مقابل آن چیز ها ایستادگی و مقاومت کند.
پس آزادی ما تا آن حدی است که میتوانیم عوامل موثر در زندگی خود را بشناسیم و در نظر بگیریم.
اگر بخواهیم چند خط شعر بگوییم باید با قواعد سخت سجع و قافیه و جور کردن کلمات آشنا باشیم
و اگر قصد ساختن یک خانه را داشته باشیم باید ویژگی های آجر و چوب آهن را در نظر بگیریم
اما آنچه در یک شعر میآوریم،همانطور که آلفرد آدلر گفت
مال ما و مخصوص به ماست و خانه ای که برای خود میسازیم محصول مشترک آزادی
ما در طرح نقشه و انتخاب ویژگی های ساختمان و واقعیات و ویژگی های موادی است که در ساختن آن بکار می بریم.
آزادی و قدرت درونی : آزادی و ساختار
آزادی در خلا و بدون ارتباط با دیگران معنی ندارد.
این به معنی هرج و مرج و بی نظمی نیست.کودک در چارچوب و ساختار ارتباط با پدر و مارش به موجودیت خود آگاه میشود
این معنی اش در زندگی انزوا و تنهایی نیست،معنیش این است که اهمال و رفتار انسان
در ارتباط با دیگران آگاهانه و مسولانه باشد.
انتخاب خویشتن
آزادی خود به خودی نیست و تنها با یک کوشش بدست نمی آید.
تامین و حفظش کوشش هر روزه میخواهد. گوته در داستان فاست این مطلب را بدرستی بیان کرده است:
آری،من مصرانه بر این فکر پایبندم
وخود نیز موید آن می باشد
که:
تمنها کسانی آزادی خود را بدست می آورند که هر روز فاتح آن باشند.
گام اصلی در بدست آوردن آزادی درونی((انتخاب خویشتن است))
این واژه ازککگور و منظور او وظیفه شخص به تایید وجود خویشتن است.
نیروی محرکی است غیر از محرکه های معمول و روزمره زندگی،سرزنده بودن قاطعیت است.
معنی اش اینست که رد جای مخصوص به خود را در جهان تشخیص بدهد و مسولیت ادامه حیات خویشتن را
به عنوان شخصیتی مستقل،بعهده بگیرد و این همان چیزی است که
نیچه با اصطلاح (اراده به حفظ و ادامه زندگی) عنوان کرده است.
تنها غریزه حفظ حیت مادی نیست،اراده و تصمیم به قبول واقعیت وجود خویشتن است.
وقتی که انسان آگاهانه بین زندگی و مرگ زندگی را انتخاب میکند دو چیز پیش می آید
اول اینکه مسولیتش برای زندگی خودش معنی تازه ای به خود میگیرد.
او مسولیت زندگی خود را میپذیرد،اا نه به عنوان باری که بر دوشش نهاده شده است
بلکه بعنوان باری که خودش کشیدن آرنرا انتخاب کرده و پذیرفته است.
به همین دلیل او وجود خود،و آنچنانی را که هست،از خود و به انتخاب خود میداند.
مطمنا هر انسان صاحب فکری می داند که آزادی و کشیدن بار مسولیت دو چیز جدایی ناپذیرند.
مقاله راه اندازی کسب و کار دیجیتال
آزادی و قدرت درونی : کسی که آزاد نیست ماشین است و هیچ ماشینی مسولیت ندارد
و کسی از آن مسولیت نمیخواهد.
اما وقتی انسان خود درباره خود تصمیم گرفته و آنچنانی را که هست خودش انتخاب کرده باشد
همراهی و هماهنگی مسولیت و آزادی از یک فکر خوب و درست فراتر و دلخواه تر میشود
و سخص آنرا در ضربان قلب خود و در انتخاب خویشتن برای خود احساس میکند
و از اینکه آزادی و مسولیت برای خودش را با هم و در کنار هم دارد و راضی و دلشاد خواهد بود.
چیز دیگری که پیش میآید این است که نظم و قاعده ای که قبلا از خارج بر فرد تحمیل میشده
تغییر ماهیت میدهد و نطم و قاعده شخصی میشود.
شخص آن نظم و قاعده را میپذیرد،نه از آن جهت که مجبور به قبول آن است
بلکه به اختیار خود،چه کسی میتواند آدمی را که مرگ را پذیرفته به قبوا چیزی مجبور کند؟
کسی که از بین مرگ و زندگی ،به انتخاب خود زندگی را انتخاب کرده
و خواستهها و ارزش های تازه ای را پذیرفته است نظم و قاعده رسیدن به آن خواست ها
و ارزش ها را نیز میپذیرد.برای این نظم و قاعده که شخص به میل خود بر خود تحمیل میکند
باید نام مناسبی پیدا کرد.نیچه آنرا عشق به سرنوشت(خوذ ساخته) نام داده
و اسپینوزا آنرا ((اطاعت از قوانین حیات)) خوانده است.
اما هر نامی که بر آن بگذاریم،این درسی است که هر کس در طول زندگی
و گذر از ناپختگی به پختگی و رسیدن به بلوغ شخصی می آموزد و بکار می بندد.
برای آشنایی بیشتر با مباحث موفقیت و قانون جذب بر روی عبارت زیر کلیک نمایید: