چگونه مثل یک همستر فکر نکنیم آیا تا به حال احساس کرده اید که مثل یک همستر در یک چرخ بازی هستید که با خشم و هیجان مشغول دویدن در زندگی باشید اما به نحوهی دوباره سر از جای اول درآورید؟
در حالی که شما در یک حلقه نامحدود صداها و قضاوت های درونی گیر افتاده اید که هیچ وقت تمام نمیشوند
صدای کمی که به شما میگوید شما تنبل یا احمق هستید یا به اندازه کافی خوب نیستید.
حتی متوجه درجه ای که به آن باور دارید یا ندارید،نمیشوید.
شما تمام روز خود را کار میکنید تا بتوانید بر تنش ها و استرس ها غلبه کنید.
سعی میکنید زندگی خود را بر اساس نکات مختلف برنامه ریزی کنید و با این حقیقت روبه رو میشوید
که اگر نمیتوانید از این چرخ لعنتی بیرون بیایید،هیچ وقت نمیتوانید به جایگاهی که در زندگی میخواهید،برسید
شاید آن خوشحالی که شما به دنبال آن هستید یا کار یا رابطه ای که به دنبال آن هستید،دور از دسترس بماند.
این کلمات ویژه کسانی است که تجربه سخنرانی های طولانی برای شکست دادن خود را دارند.
رشته پیوسته شک ها و بهانه های زندگی،هر روز ما را محدود و لکه دار میکنند.
این گفت و گو مانند سیلی ای است از طرف دنیا تا پتانسیل واقعی شما را از خواب بیدار کند و دوباره شما را به راه برگرداند و شکوه را به زندگی شما بیاورد.
چگونه مثل یک همستر فکر نکنیم
بگذارید این چیز را از جای درست آغاز کنیم،بدون صحبت کردن هر روز ما را درگیر خود میکند:
صحبت کردن با دیگران و صحبت کردنن با خودتان.
ممکن است یکی از آن افرادی باشید که اصرار دارند:((من با خودم حرف نمیزنم))
اما در واقع بیشتر گفت و گوهایی که شما در طول روز دارید،با خودتان است.
تمام آن لذت هایی که در آرامش و خلوت خود دارید.
چه درونگرا باشید و چه برونگرا،چه انسان خلاقی باشید و چه تجربه گرا
بخش زیادی از زمان خود را در زندگی صرف صحبت کردن با خودتان میکنید
شما اینکار را هنگام ورزش کردن،کار کردن،غذاخوردن،مطالعه کردن،نوشتن،راه رفتن،پیامک دادن،گریه کردن
مذاکره کردن،برنامه ریزی کردن،دعا کردن و مدیتیشن کردن انجام میدهید
بله حتی این کار را در زمان خواب هم انجام میدهید.
در واقع همین الان هم اینکار را انجام میدهید.
نگران نباشید،این به این معنا نیست که شما دیوانه هستید یا شاید به این معناست که همه ما کمی دیوانه هستیم.
در هر دو صورت،ما همه،این کار را انجام میدهیم،پس آنرا قبول کنید و به این نمایش دیوانه کننده خوش آمد بگویید.
مطالعات نشان میدهند که ما بیشتر از ۵۰ هزار فکر در هر روز در ذهن خود داریم.
به همه آن چیزهایی فکر کنید که در ذهن خود میگویید که ترجیح میدهید نگفته باشید یا سعی کنید
بر آنها غلبه کنید و شکستشان بدهید.
در حالی که ما در آن افکار واکنشی خودکار هیچ تاثیری نداریم یا تاثیر خیلی کمی داریم
در افکاری که بسیار زیاد به ما مربوط هستند،حرف های زیادی برای گفتن داریم.آنها از قبل بارگیری نمیشوند.
اخرین تحقیقات در عصب شناسی و روانشناسی این ایده را تقویت کرده که اینگونه صحبت ها که شما درگیر آن هستید
تاثیر عمیقی روی کیفیت زندگی شما دارد.
پرفسور ویل هارت استاد دانشگاه آلاباما چهار آزمایش را انجام داده که در آن شرکت کنندگان یک واقعه مثبت،منفی یا خنثی را تجربه میکنند.
آنها متوجه شدند مردمی که وقایع مثبت، را همان طور که باید توصیف میکنند،مثبت بودن بیشتری حس میکنند
و وقتی که یک واقعه منفی را به همان شکل توصیف میکنند،منفی بودن بیشتری را تجربه کرده اند.
به زبان ساده زمانی که شما برای توصیف شرایطی که میبینید،اینکه چه تجربه هایی از آن شرایط دارید و در آن شرایط چطور با زندگی خود کنار می آیید و با مشکلات بزرگ و کوچک خود مواجه میشوید.
رابطه بین چیزی که میگوییم و چیزی که واقعا احساس میکنیم،اگر نخواهیم بگوییم هزار سال،برای صدها سال است که شناخته شده.
پروفسورهایی مثل ویگتانشتاین،هادگر و گادمر همه اهمیت و احساسی بودن زبان در زندگی ما را میدانستند.
ویگتانشتاین میگوید:((هماهنگی بین افکار و واقعیت میتوانند در گرامر زبان شناخته شوند))
خبر خوب این است که مطالعات بعدی نشان داد حرف های مثبتی که ما با خود میزنیم
میتواند بسیار حال ما را تقویت کند،اعتماد به نفس ما را افزایش دهد،خلاقیتمان را زیاد کند و چیزهای مثبت دیگر.
در حقیقت همانطور که مطالعات پرفسور هارت نشانگر این است،این قضیه میتواند یکی از کلید های اساسی شادی و زندگی موفق باشد.
خبر بد این است که بر عکس این قضیه هم درست است:یعنی حرف های منفی که ما با خود میزنیم،نه تنها ما را در وضع و حال بدی قرار میدهد بلکه احساس بیچارگی هم به ما میدهد.
میتواند کاری کند که مشکلات کوچک،بزرگتر به نظر برسند و حتی مشکلاتی را برای ما بسازد که از قبل وجود نداشتند..
حالا خبر اصلی این است:حرف زدن با خود میتواند طوری شما را نابود کند که حتی خودتان هم فکرشان را نمیکردید.
چگونه مثل یک همستر فکر نکنیم
تفاوت بین موفقیت و شکست
اگر احساسات انسان نتیجه فکر کردن او باشد،پس هر کسی میتواند در حد قابل توجهی با کنترل افکارش
احساساتش را کنترل کند،یا با درونی کردن نقطه نظراتش یا حرف زدن با خود درباره نخستین مرتبه ای که آن حس شکل گرفته است.
این نقل قول از آلبرت آلیس بود،یکی از پیشگامان و پدران روانشناسی مدرن.
الیس در اینکه ما چطور درباره اتفاقاات زندگی و تجربیات خود فکر میکنیم و حرف میزنیم
نحوه احساس کردن ما را درباره آنها را تغییر میدهد.
به بیانی کوتاه تر افکار ما همخواب و همکار احساسات ما هستند.
همچنین متوجه شد که نحوه فکر کردن ما اغلب میتواند کاملا غیر منطقی باشد.
اگر شما در حال کار کردن روی چیزی هستی،ممکن است فکر کنید ((این کار بسیار سخت است،چه اتفاقی می افتد اگر بموقع تمامش نکنم؟))
یا نگران تمام راه های مختلفی هستند که ممکن است گند بزنید،که همه اینها به شما احساس نگرانی و هیجان زیاد میدهد.
گاهی حرف زدن های منفی با خود انسان را به سمت خشم و ناراحتی یا عذاب کشیدن هدایت میکند.
که همه اینها هم به نحوی غیرمرتبط با موضوع اصلی به نظر میرسند.
چگونه مثل یک همستر فکر نکنیم
زبان چطور زندگی ما را تغییر میدهد
نحوه حرف زدن ما فقط در حال حاضر روی ما تاثیر نمیگذارد بلکه میتواند به درون ناخودآگاه ما وارد شود
و در آنجا نهادینه شود و افکار و رفتار ما را در دراز مدت تغییر دهد.
به زبان واقعی تر و امروزی تر،نحوه حرف زدن ما با خود و دیگران در همان لحظه نشان میدهد که ما چه درکی از زندگی داریم
و این درک،مستقیما روی رفتار ما درست در همان لحظه اثر دارد.
در زمانهایی خطر در کارهای خود را نادیده بگیرید.حتی در بدترین مواقع با این توهم زندگی کنید که هیچ درکی ندارید.
این کاملا در دستان خودمان است که مشخص کنیم چطور فکر میکنیم یا درباره مشکلات خود حرف میزنیم.
آنها میتوانند یک مانع بزرگ یا سنگ جلوی پای ما باشند و ما را یا زمین بزنند یا بلند کنند.
در واقع فلسفه دان های رواقی مثل اورلیوس اعتقاد دانشتند که وقایع بیرونی،هیچ قدرتی روی ما ندارند
ما واقعیت خود را با ذهن خود میسازیم.
مارکوس اورلیوس میگوید:((حس زخمی شدن خود را انکار کنید و آن زخم خودش ناپدید میشود))
کمی اینجا وقت بگذارید و به این گفته فکر کنید.
چقدر مایل هستید این را در نظر بگیرید که زندگی شما اینطور است،نه بخاطر وزن مشکلات و شرایط دوره احساس شما بلکه بخاطر وزن سنگین حرف زدن های شما،خود را به زمین میکشد؟
اینکه چیزی که شما فکر میکنید نمتوانید انجام دهید،بسیار تحت تاثیر ناخودآگاه شما هست تا زندگی واقعی شما؟
شما نباید به دنبال جواب بگردید بلکه شما خود جواب هستید.اینطور نیست که شما باید بدنبال جواب بگردید بلکه شما خود،جواب هستید.