زندگی کردن در لحظه حال
زندگی کردن در لحظه حال : اگر می خواهید ماورالطبیعه را در زندگیتان تجربه کنید ،مثلا بدنتان را بهبود بخشید
فرصت های غیر قابل تصوری برای خود ایجاد کنید و تجربه های متعالی و عرفانی داشته باشید باید ابتدا لحظه ی حال (اکنون ) را به طور کامل فرا بگیرید.
امروزه زیاد در مورد حاضر بودن یا حضور در لحظه حال سخن می گویند.
بیشتر مردم معنای ساده این گفته را می فهمند (فکر نکردن به آینده و زندگی نکردن در گذشته)
اما ما می خواهیم معنای کاملا متفاوتی را از این مفهوم بیان کنیم.
این مفهوم مستلزم این است که از دنیای فیزیکی از جمله بدن ، هویت و محیط تان فراتر بروید
و حتی از خود مقوله ی زمان نیز گذر کنید.در این حالت است که می توانی امکان را به واقعیت تبدیل کنید.
اگر نتوانید از آنکه فکر می کنید هستید و از باور های شرطی شده ی خود نسبت به دنیا فراتر بروید .
نخواهید توانست زندگی و یا تقدیر جدیدی برای خود بیافرینید.
پس به معنای واقعی کلمه باید از سر راه خود کنار بروید.
از خاطره ی خود به منزله ی هویت تان بگذرید و اختیار خود را به دست چیزی بسپارید که از شما بزرگ تر است یعنی وجودی عرفانی.
ابتدا عملکرد مغز را بررسی می کنیم. فعال شدن هر نوع بافت عصبی در مغز یا بدن سبب بروز ذهن می شود.
در نتجه از نقطه نظر عصب شناختی ،ذهن حالت عملکردی مغز است. برای مثال شما ذهن خاصی برای رانندگی دارید.
ذهن دیگری برای دوش گرفتن دارید و زمانی که آواز می خوانید یا به موسیقی گوش می دهید هم ذهن دیگری دارید.
شما برای اجرای هر یک از این عملکرد های پیچیده از سطح خاصی از ذهن استفاده می کنید
چون به احتمال زیاد هر یک از این کارها را هزاران بار انجام داده اید
و بنابراین هر بار که آنها را انجام می دهید مغزتان به شیوه های کاملا به خصوصی روشن می شود.
به عنوان مثال ،مغز در حین رانندگی به دنبال الگو و ترکیب خاصی از شبکه های عصبی است که آنها را روشن کند.
این شبکه های عصبی یا شبکه های نورونی صرفا دسته هایی از نورون ها هستند
که به صورت گروهی با یکدیگر کار می کنند
(درست مانند یک برنامه ی نرم افزار ی خودکار)
از آنجا که شما این کار را به دفعات زیاد انجام داده اید ،چنین شبکه ی عصبی تشکیل شده است.
به عبارت ددیگر نورون هایی که برای انجام یک کار خاص با هم کار می کنند ،به هم وصل می شوند.
وقتی به صورت آگاهانه انتخاب می کنید که کاری مانند رانندگی را انجام دهید ،
بصورت خودکار این مجموعه نورون های مغزتان را انتخاب می کنید و به آنها دستور می دهید روشن شوند.
تا سطح خاصی از ذهن فعال شوند.
مغز تا حد زیادی محصول گذشته است. شما مغزتان را شکل داده اید
تا به تاریخچه ای از تمام چیزهایی تبدیل شود که تا اینجای زندگی آموخته و تجربه کرده اید.
از منظر عصب شناختی یادگیری زمانی رخ می دهد که نورون های مغز گرد هم می آیند و هزاران پیوند سیناپسی تشکیل می دهند.
سپس این پیوند ها به صورت شبکه های عصبی سه بعدی پیچیده تجمع پیدا می کنند.
یادگیری را می توان ارتقا دادن مغز تلقی کرد
وقتی به اطلاعاتی توجه می کنید ،این تعامل با محیط اثرات بیولوژیکی بر مغز شما می گذارد.
وقتی چیز جدیدی را تجربه می کنید ،حواس شما داستان را به صورت عصبی در مغز می نویسد
و نورون های بیشتری گرد هم می آیند تا پیوند های غنی تری ایجاد کنند و مغزتان از قبل هم بیشتر ارتقا پیدا کند.
پس اگر یادگیری به معنای تشکیل پیوند های جدید در مغز باشد
،خاطرات زمانی شکل می گیرند که این پیوند ها حفظ شوند.
هر چه بیشتر فکر ،انتخاب ،رفتار ،تجربه یا احساسی را تکرار کنید ،نورون های بیشتری با هم کار کرده
و به هم وصل می شوند و با هم رابطه ی بلند مدت تری ایجاد می کنند..
مقاله مرتبط: با شهامت بودن
زندگی کردن در لحظه حال : چگونه گذشته ی شما آینده تان می شود
وقتی به چیزی فکر می کنید یا احساسی را حس می کنید ،چه اتفاق بیوشیمیایی در بدنتا ن رخ می دهد.
وقتی به چیزی فکر می کنید یا خاطره ای را به یاد می آورید
،واکنش بیوشیمیایی در مغزتان آغاز می شود که باعث آزاد شدن سیگنال های شیمیایی خاصی می گردد.
بنابراین افکار غیر مادی ،مادی می شوند و به مواد شیمیایی تبدیل می شوند.
این مواد یا سیگنال های شیمیایی باعث می شوند بدن دقیقا همان احساسی را حس کند که به آن فکر می کنید.
وقتی متوجه می شوید که احساس خاصی در شما ایجاد شده است ،افکار بیشتری ایجاد می کنید که با احساس کنونی تان برابری هستند،پس در مغز مواد شیمیایی بیشتری آزاد می شود تا فکرتان را به احساس تبدیل کند.
برای مثال اگر فکر ترسناکی به ذهنتان خطور کند ،ترس را احساس خواهید کرد. وقتی احساس ترس کردید
،این حس شما را تحت تاثیر قرار داده و باعث می شود افکار ترسناک بیشتری به ذهنتان بیاید
و این افکار نیز به نوبه ی خود مواد شیمیایی بیشتری در مغز و بدن آزاد می کنند
که سبب بیشتر شدن ترس شما میشود افکار ترسناک بیشتری به ذهنتان بیاید.
و این افکار نیز به نوبه ی خود مواد شمشایی بیشتری در مغز و بدن آزاد می کنند که سبب بیشتر شدن ترس شما می شود.
وقتی به خود می آیید ،متوجه می شوید که در حلقه ی باطلی گیر افتاده اید.
فکرتان احساس می آفریند و احساس تان فکر ایجاد می کند.
اگر افکار ،واژگان مغز و احساسات واژگان بدن باشند.
و چرخه ی فکر و احساس به حالت وجودی تبدیل شود ،آنگاه کل حالت وجودی شما در گذشته قرار دارد.
وقتی مدام به چیز های یکسانی فکر می کنید و در نتیجه مدار های مغزی یکسانی را دوباره و دوباره فعال و به هم وصل می کنید
الگو های یکسانی را در مغز حک می کنید. در نتجه مغز به یاد بودی از تفکر گذشته تان تبدیل می شود
و به مرور زمان راحت تر خواهید توانست به صورت خودکار مانند گذشته فکر کنید.
در عین حال وقتی احساسات یکسانی را دوباره و دوباره تجربه می کنید
،چون احساسات واژگان بدن و پسماند های شیمیایی تجربیات گذشته هستند ،بدن خود را نسبت به گذشته شرطی می کنید.
حالا بگذارید معنای این مسله را در زندگی روز مره برسی کنیم:
صبح از خواب بیدار می شوید و به دنبال احساس آشنایی که شما نام دارد می گردید.پس روزی را در گذشته آغاز می کنید و وقتی شروع می کنید به فکر کردن به مشکلات خود ، این مشکلات که به خاطر تجربیات گذشته ی شما با افراد و اشیایی مختلف در زمان ها و مکان های متفاوت مرتبط هستند،احساسات آشنایی مانند اندوه ،بی حاصلی ،غم ،رنج ،سوگ ،دلهره ،نگرانی ،ناراحتی ،بی ارزشی یا احساس گناه ایجاد می کنند.
اگر این احساسات ،افسار افکار را در اختیار بگیرند و نتوانید بزرگ تر از احساستان فکر کنید ،می توان گفت که در حال سیر در گزشته هستید
حال اگر این احساسات آشنا بر انتخاب های آن روز ،رفتار هایی که از خود بروز می دهید
و یا تجربیاتی که قرار است برای خود خلق کنید هم اثر بگذارند ،آنگاه شما قابل پیش بینی می شوید.
و زندگی تان مانند قبل خواهد ماند
زندگی کردن در لحظه حال :آماده سازی ذهن و بدن برای آینده ای جدید
انسان می تواند فقط با فکر کردن ،مغز و حتی بدن خود را تغییر دهد.لحظه ای به این موضوع فکر کنید:
اگر توجه خود را روی تصویر ویژه ای که در ذهن دارید متمرکز کنید و پیوسته به افکار و احساسات تکراری فکر کنید.
مغز و بدن تفاوت بین اتفاقات دنیای بیرون و درون را درک نمی کند.
و در نتجه تصورات در دنیای درونی مانند دنیای بیرونی جلوه خواهد کرد و وضعیت زیستی شما متناسب با آن تغییر خواهد کرد.
در نتجه می توانید کاری کنید که مغز و بدنتان آن گونه رفتار کنند .
که انگار تجربه ای فیزیکی پیش از این اتفاق افتاده است ، بدون اینکه واقعا تجربه ای صورت پذیرفته باشد.
آنچه توجه خود را به آن معطوف کرده اید و بارها و بارها فراخوانی ذهنی کرده اید
،نه تنها از نطر زیستی به کیستی شما بدل خواهد شد بلکه آینده تان را نیز تعیین خواهد کرد.
برای مثال تعدادی از محققین دانشگاه هاروارد گروهی از داوطلبین را که هرگز پیانو ننواخته بودند دعوت کرده و به دو دسته تقسیم کردند.
یک دسته به مدت پنج روز و هر روز دو ساعت ، یک تمرین ساده ی پیانو را انجام می دادند.
دسته ی دوم نیز همین کار را می کردند با این تفاوت که فقط تصور می کردند پشت پیانو نشسته اند بدون اینکه واقعا انگشتی را هم تکان دهند.
اسکن های مغزی قبل و بعد آزمایش نشان داد که در هر دو دسته تعداد قابل توجهی مدار نورونی جدید شکل گرفته است .
و برنامه ریزی عصبی جدیدی در ناحیه ای از مغز که مسول حرکت دادن انگشتان است ایجاد شده بود.
این در شرایطی بود که یک گروه از آنها حتی پیانو را لمس هم نکرده بود.
افرادی که فعالیتی را تمرین و فراخوانی ذهنی کرده بودند بدون اینکه انگشتی تکان داده باشند ،مغز هایی داشتند که شبیه مغز کسانی بود که واقعا پیانو تمرین کرده بودند.
اکنون می دانید که چرا زمانی که صبح ها بیدار می شوید
و به افرادی که باید ببینید ،جاهایی که باید بروید و کارهایی که باید در برنامه ی شلوغ روزانه تان انجام دهید
فکر می کنید ،احساسی مانند رنج ،اندوه و یا ناراحتی را تجربه می کنید.
در حقیقت شما فراخوانی ذهنی انجام داده اید،شما مغز و بدن خود را شرطی می کنید تا به نطر برسد که این آینده از قبل رخ داده است.
از آنجا که تجربه ،مغز را غنی می کند و احساسی ایجاد می کند که به بدن سیگنا می دهد
،پس وقتی مدام تجربه ای درونی ایجاد کنید که به اندازه ی تجربیات بیرونی واقعی باشد ،به مرور زمان مغز و بدن خود را تغییر خواهید داد.
درست همان طور که تجربه های واقعی این تغییر را ایجاد می کنند.
پس وقتی بیدار می شوید و به روزتان فکر می کنید
از نظر عصب شناختی ،بیولوژیکی ،شیمیایی و حتی ژنتیکی وضعیت طوری برایتان تعریف می شود که گویی آن روز از قبل اتفاق افتاده است و در واقع هم اتفاق افتاده است.
وقتی فعالیت های روزتان را شروع می کنید ،بدنتان به صورت طبیعی و خودکار مطابق نیت های خو آگاه و نا خود آگاه تان رفتار می کند.
اگر کار های ثابتی را چندین سال انجام داده باشید
این مدارها و نیز سایر قسمت های زیستی بدن آسان تر و زود تر فعال می شوند.
دلیلش فقط این نیست که شما هر روز بدن و ذهن خود را آماده می کنید .
،بلکه به این معناست که همان رفتار های فیزیکی گذشته را باز تولید می کنید
تا این تجربیات را بیشتر و بیشتر در ذهن و بدن خود تقویت کنید.
بنابراین هر روز وارد شدن به حالت نا خود آگاه برایتان آسان تر می شود .
چون مدام از نطر ذهنی و جسمی عادت های یکسانی را تقویت می کنید و عادت می کنید که از روی عادت عمل کنید.
برای یافتن راز زندگی کردن در لحظه حال و موفقیت در زندگی دوره آموزش قانون جریب کووین ترودو را مطالعه فرمایید: