ارتباط جسم وذهن
ارتباط جسم وذهن : مسله رابطه ی جسم-ذهن یک مسله جدی است که آزادی انسان را در بر میگیرد و از هر لحاظ
یک مسله بنیادی است که شامل موقعیت انسان در جهان مادی و عالم فیزیکی است
جهانی که ما آنرا ((جهان ۱)) تعریف میکنیم.
جهان روند های آگاهی انسانی را نیز((جهان ۲)) مینامیم.
و دنیای مخلوقات عینی ذهن انسان را ((جهان ۳)) می نامیم.
ما بتوانیم بین جهان ۲ که در آن روند های فکری ذهنی یافت میشوند
و جهان ۳ که در آن گزاره های عینی یا محتوای اندیشگی عینی یافت میشوند،تمایز قایل شویم.
ارتباط جسم وذهن : در اینجا میخواهیم دو نکته ی خاص را درباره جهان ۳ بگوییم:
اول اینکه،این جهان واقعی است.
دوم اینکه ،این جهان دست کم تا حدودی مستقل است
یعنی اینکه یک ساختار درونی دارد که حداقل بخشی از آن مستقل از جهان ۲ است.
اجازه دهید ابتدا از واقعی بودن آن صحبت کنیم.پارادیم های تمام واقعیت ها اشیا فیزیکی جهان ۱ هستند
مثل سنگ،درخت،حیوان.بعلاوه،ما پیشنهاد میکنیم چیزی را ((واقعی)) بنامیم که قابلیت تاثیر گذاری
مستقیم یا غیر مستقیم،بر اشیای جهان اول را داشته باشد.
اکنون ادعا میکنیم نظریه های علمی،که به جهان ۳ تعلق دارند،میتوانند تاثیری مستقیم یا غیر مستقیم
بر اشیای جهان ۱ داشته باشند.
ساده ترین نمونه را میتوان در ساخت آسمانخراشها یافت،آسمانخراش یک شی فیزیکی است
و به جهان ۱ تعلق دارد،اما طبق یک نقشه ساخته میشود و نقشه آن متاثر از نظریه ها و تعداد زیادی مسله است.
درست است که نقشه ها،نظریه ها و مسله هایی که میتوانند در ساختن آسمانخراشها نقش ایفا کنند یک تاثیر ابتدایی بر آگاهی کسانی مثل آرشتیکتها-و اذا بر جهان ۲ دارند و فقط در مرحله بعدی بر جهان تحرکات فیزیکی کارگرلن ساختمانی،ماشین آلات حفاری،سنگ و آجر لثر میگزارند.
اما این غالب ترین مورد را نشان میدهد:
جهان ۳ معمولا یک تاثیر غیر مستقیم بر جهان ۱،از طریق جهان ذهنی ۲ دارد.
شاید این امر نه فقط در اکثر مواقع،بلکه همیشه است که جهان ۳ بر جهان ۱،نه بطور مستقیم
بلکه فقط از طریق جهان ۲ تاثیر می
ذارد.
در هر حال،این مثال نشان دهنده ی واقعی بودن هر سه جهان است
یعنی نه فقط جهان۱،بلکه جهان ۲ و جهان ۳ نیز واقعی هستند.
اگر یک آسمانخراش یا پل فرو بریزد- اتفاقی که متاسفانه اکنون و در آینده نیز روی میدهد
این امر گهگاه به بروز اشتباه فکری در حهان ۲ نسبت داده میشود(یک باور ذهنی کاذب)
اما گاهی به یک نظریه ی عینی کاذب نیز(بروز اشتباه در جهان ۳) منتسب میشود.
البته فیلسوفانی هستند که واقعی بودن جهان ۳ را منکنر میشوند
آنها میگویند که افکار ما و (لذا جهان ۲) واقعا وجود دارند،اما مضامین فکری به خودی خود وجود ندارند.
این فیلسوفان افکار مزکور را صرفا بعنوان مجردات ذهنی و خیالهای مغز،قلمداد میکنند.
دیدگاهی که ما در اینجا از آن دفاع میکنیم این است که جهان ۳ به یقین محصول تکوینی جهان ۲ است
اما در عین حال یک ساختار تا حدودی مستقل درونی دارد.
مسله جسم-ذهن ما را با این پرسش مواجه میسازد که چگونه روند های فکری ما در جهان ۲
با فعل و انفعالات مغزی در جهان ۱ پیوند برقرار میکنند.
اقدامات عمده ای که برای رسیدن به یک راه حل به عمل میآید،به قرار زیر است:
۱-کنش متقابل جسم-ذهن:جهان ۲ و جهان به کنش متقابل میپردازند.
به طوری که وقتی کسی کتابی میخواند یا به یک سخنرانی گوش میدهد
فعل و انفعالاتی مغزی رخ میدهد که روی جهان ۲ افکار خواننده یا شنونده عمل میکنند.
و بر عکس،زمانی که ریاضیدانی به جستجوی یک برهان بر میآید،دنیای ۲ وی بر روی مغز وی
و لذا بر جهان ۱ کنش انجام میدهد.پس این فرضیه ی کنش متقابل جسم-دهن است.
ما دنیای رویدادهای فیزیکی(مادی) را ((جهان ۱)) و دنیای روبدادهای ذهنی را ((جهان ۲)) نام گذاری میکنیم
این نامگذاری تا حدی سرراست است.
مشکل با آنچه که ما جهان ۳ مینامیم شروع میشود.
ارتباط جسم وذهن :از یک دیدگاه گسترده تر،((جهان ۳)) جهان فرآورده های ذهنی انسانی است
و از یک دیدگاه بسته تر جهان نظریه ها است،از جمله نظریه های کاذب و حهان مسایل علمی
از جمله مسایلی که با صدق یا کذب نظریه های گوناگون سروکار دارد.
از یک دیدگاه گسترده،آثار ادبی و هنری مثل اپراها و کنسرتوهای موتزارت به جهان ۳ تعلق دارد.
اما اگر بخواهید،جهان آثار هنری را میتوان جهان ۴ نامید.
این یک مسله ی اصطلاح شناختی است.
نکتهی مهم،جداسازی نظریه های علمی جهان ۳ از مسایل روانشناختی جهان ۲ است.
بنابراین ما میتوانیم بین جهان ۲ که در آن روند های فکری ذهنی یافت میشوند
و جهان ۳ که در آن گزاره های عینی یا محتوای اندیشگی عینی یافت میشوند،تمایز قایل شویم
نکته بعدی از این قرار است:
وجود جهان ۳ و این واقعیت که ما میتوانیم اشیای جهان ۳ را از طریق روند های فکری در جهان ۲ درک کنیم
نقشی قاطع در تبیین خودآگاهی،خودباوری و شغور انسانی به عنوان امری جدا از شعور حیوانی دارد.
پیشتر گفته شده که ماده نه یک جوهر،بلکه ساختاری غیر عادی و پیچیده است
که دست کم تا حدودی در معرض توضیح و تبیین قرار دارد.
به همین ترتیب،ذهن نسانی،نفس انسانی،نه یک جوهر که ساختاری غیر هادی و پیچیده است.
نخسن اینکه صرفا آگاهی را در بر نمیگیرد،بلکه همیشه همراه با معرفت است که ریشه در نظریه های جهان ۳ دارد.
حیوانات نیز انتضاراتی در پیوند با تجربیات گدشته ی خود دارند.
احتمالا شما نیز داستان آن موش را شنیدهاید که به موش دیگر گفت:((من صاحب سفید گوش ام را طوری تربیت کرده ام که هر وقت این دسته را فشار میدهم چیزی را برای خوردن میآورد))
حیوانات میتوانند از یک خصلت یا شخصیت برخوردار باشند،که تا حدودی غریزی و شاید تا حدودی نیز آموختنی است.
اما فکر نمیکنم حیوانات نسبت به هویت خود آگاهی داشته یاشند.
آنچه که در اینجا از میان دیگر چیزها موضوعیت دارد این نظریه است که ما قبل از رفتن به خواب
پس از بیدار شدن،همان هستیم که بودیم(یعنی همان نظریه ی هویت تکوینی جسم های مادی)
و این نظریه که همه ی ما یک جسم داریم. و علاوه بر آم این نظریه که روند آگاهی ما غالبا در اثر خواب دچار
انقطاع میشود اما جسم ما همان خواهد بود و ما میتوانیم فکر هایی را که در روزهای پیش داشتیم جمع بندی کرده
و وضعیت بیداری خود را بخاطر بیاوریم،بسیار فراتر از به یاد آوردن صرف است که حیوانات نیز انجام میدهند.
بنابراین یک تعامل فوقالعاده مهم بین جهان ۳ نظریه ها و جهان ۲ انسانی شامل روند های آگاهی وجود دارد
و فرضیه ی ما این است که خصلت خودآگاه انسانها فقط از طریق این تعامل میتواند شکل بگیرد.
نظریه ای که بطور خلاصه در اینجا مطرح کردیم به شکل تنگاتنگی با نظریه معرفت و نظریه ی علم پیوند دارد.
پس به لحاظ تکوینی،جهان انسانی ۲ به همان میزان فرآورده های جهان ۳ است که جهان ۳ یک فرآورده ی جهان ۲
بعبارت دیگر،ما فرآورده ای از فرآورده های خود هستیم.
فرآورده ی تمدنی که همه ی ما به آن یاری میرسانیم.
برای آشنایی بیشتر با مباحث ذهن و ضمیر ناخوداگاه بر روی عبارت زیر کلیک کنید :