آگاهی چیست و چه میکند
آگاهی چیست و چه میکند :چگونه تحریک الکتریکی میلیونها سلول کوچک مغز موجب میشود که ما جهان را تجربه کنیم؟
((آخرین راز بزرگ علم)) نامیده میشود،اکنون موضوع بحث های داغ است و تحولات هیجان انگیزی که در
حوزه شناخت مغز صورت گرفته است میدان را به روی زیست شناسان،عصب پژوهان،روانشناسان و نیز فیلسوفا گشوده است.
آیا ما اختیار یا ارداه آگاهانه داریم؟چه چیزی سبب میشود که ما (خود) را تصور کنیم؟
آگاهی چیست؟شاید این پرسش ساده به نظر برسد،اما اینطور نیست.
آگاهی هم بدیهی ترین چیزی است که میتوانیم آنرا بررسی کنیم و هم دشوارترین.
تماشاخانه ذهن
طبیعی ترین راه اندیشیدن در باب آگاهی احتمالا چنین راهی است.
ذهن شبیه تماشاخانه ای خصوصی به نظر میرسد.
من اینجا هستم،توی تماشاخانه،جایی درون سرم،و دارم از طریق چشم هایم نگاه میکنم.
اما این تماشاخانه ای است چند حسی.
بنابراین ،من لمس ها،بو ها،صداها و عواطف را نیز تجربه میکنم.
میتوانم از تخلیم نیز استفاده کنم-منظره ها و صداهایی را تداعی کنم
طوری که انگار روی پرده ای ذهنی آنها را با چشم درونم میبینم یا با گوش درونم میشنوم
همه این ها ((محتویات آگاهی من)) هستند و ((من)) هم تماشاچی کسی هستم که اینها را تجربه میکند.
این تمثیل تماشاخانه،با تصور دیگری که درباره آگاهی رواج دارد کاملا جور در میآید
این تصور که آگاهی مانند رودخانه یا نهری جریان دارد.
زندگی آگاهانه ما شبیه شیلان پیوسته منظره ها،صداها،بو ها،لمس ها،فکر ها،هیجانها،نگرانی ها و خرسندی هاست
که همه پشت سر هم برای ما پیش می آیند.
این نوع تصور از ذهن آنقدر آسان و طبیعی است که بعید مینماید جای چون و چرا باقی بگذارد.
مطالعه مقاله تعریف خود
آگاهی چیست و چه میکند : مغز انسان
وحدت آگاهی : میگویند مغز انسان بغرنج ترین چیزی است که در عالم معلوم یافت میشود.
نسبت به وزن بدن،مغز انسان بزرگتر از مغز هر مخلوق دیگری است،خیلی بزرگتر.
در مقایسه با نزدیکترین خویشاوندان ما،یعنی میمونهای بزرگ،مغز انسان تقریبا سه برابر است.
وزن مغز انسان نزدیک به یک و نیم کیلو گرم است،بیش از یک میلیارد)سلول عصبی) دارد
با میلیاردها پیوند داخلی.
از بطن این پیوند هاست که توانایی های فوقالعاده ما پدید می آید:
ادراک،یادگیری،حافظه،تعقل،زبان،و-به نحوی از انحا-آگاهی.
می دانیم که مغز کاملا در آگاهی دخیل است،زیرا تغییرات در مغز موجب تغییراتی در آگاهی میشود.
مثلا داروهایی که بر کارکرد مغز اثر میگذارند بر تجربه های ذهنی نیز اثر میگذارند
برانگیختگی بخش های کوچکی از مغز ممکن است باعث تجربه های خاصی شود
از قبیل توهم ها،احساس های جسمانی یا واکنشهای هیجانی یا عاطفی
آسیب دیدگی مغز هم ممکن است بر حالت آگاهی شخص تاثیر چشمگیری بگذارد.
این ها را می دانیم،اما آنچه هنوز راز است لین است که اصلا چرا ما صاحب آگاهی هستیم.
از جهاتی به نظر نمیرسد که مغز برای تولید این نوع آگاهی که ما داریم درست طراحی شده باشد.
بطور مشخص،مغز عمدتا موازی و توزیعی طراحی شده است.
اطلاعاتی از طریق حواس میآیند و برای گنترل گفتار،اعمال و برون داده های دیگر بکار میروند
اما هیچ سازمان مرکزی وجود ندارد،هیچ نوع حریم درونی در کار نیست که در آن پاره اطلاعات واقعا مهمی شکل بگیرد.
به نظر میرسد که آگاهی انسان دارای وحدت است.
این ((وحدت آگاهی)) را اغلب به سه شیوه متمایز توصیف میکنند-و طرز تفکر طبیعی در باب آگاهی
چه بصورت تماشاخانه و چه بصورت سیلان تجربه ها،متضمن هر سه شیوه است.
اولا متضمن این است که در هر زمان خاص،آن چیز هایی که من در آن زمان دارم تجربه میکنم وحدتی دارند
یعنی چیز هایی در درون آگاهی من هستند و خیلی چیز ها هم درون آگاهی من نیستند.
آن چیز هایی که درون هستند((محتویات آگاهی)) نامیده میشوند و تجربه های موجود در سیلان
یا نمایش روی صحنه تماشاخانه را تشکیل میدهند.
ثانیا بنظر میرسد که آگاهی در طی زمان هم وحدت دارد
زیرا بنظر میرسد که نوعی پیوستگی از لحظه ای به لحظه بعد یا حتی در کل عمر تجربه های آگاهانه وجود دارد.
ثالثا،این محتویات آگاهانه را یک ((من)) واحد تجربه میکند.
بعبارت دیگر،علاوه بر سیلان تجربه ها،تجربه کننده واحدی نیز وجود دارد.
بنابر این ،آگاهی پژوهی برای آنکه به موفقیت برسد باید محتویات آگاهی،استمرار آگاهی و
آن خودی را که آگاه است توضیح بدهد و باید هم کار را از مغز که بسیار موازی و نمامترکز است آغاز کند.
نکته مهم در این جا است که بیشتر چیزهایی که در مغز انسان میگذرد علی الظاهر در بیرون آن است
و حتی برای آگاهی دسترس پذیر هم نیست.
ما میبینیم که درخت ها در باد تکان میخورند اما از کل فعالیت الکتریکی سریعی که در کورتکس بینایی صورت میگیرد وبه این ادراک منجر میشود آگاهی نداریم.
پشت رایانه مینشینیم و آگاهانه به یک ایمیل جواب میدهیم،اما آگاه نیستیم که چگونه دست ما واژه ها را تایپ
میکند و یا واژه ها از کجا دارند میآیند.
آگاهانه تلاش میکنیم فلان بازی پینگ پنگ را ببریم،غافل از کنترل بصری-حرکتی سریعی که امکان میدهد ضربه های
کاری به توپ بزنیم.
در همه این موارد،تکتک سلولهای مغز ما با میلیارد ها پیوندی که دارند فعال هستند-بسته به کاری که میکنیم
بعضی سریع تر تحریک میشوند و بعضی آهسته تر.
آگاهی چیست و چه میکند : ملازم های عصبی آگاهی
همه درد را تجربه کرده اند،چیز وحشتناکی است.دردمان میآید و ما دوستش نداریم.
خب درد چیست؟درد مثال خوبی است برای برسی ملازم های عصبی آگاهی
یعنی رویدادهایی مغزی که ملازم تجربه های ذهنی اند یا به آنها مربوط اند.
از لحاظ ذهنی،درد اساسا تجربه ای شخصی است.ما نمی توانیم درد خود را برای کس دیگری توصیف کنیم.
نمیدانیم هم درد دیگران چقدر است،مگر اینکه به رفتارشان نگاه کنیم،و تازه شاید تصور کنیم که مبالغه میکنند
هر چند که نمیتانیم مطمن باشیم.
پس از رفع درد هم نمیتوانیم به یاد بیاوریم که درد چه جور چیزی بوده است.
از لحاظ عینی،درد مثلا موقعی روی میدهاد که بدن آسیب ببیند.
در محل آسیب،تغییرات شیمیایی گوناگونی روی میدهد،و سپس از طریق نورونهای مخصوصی
بنام تارهای C علایمی به نخاع میرسد و از آنجا به ساقه مغز،تالاموس،کورتکس بدنی-حسی(که شامل نقشه ای از همه قسمت های بدن است)
و کورتکس پوششی مغز،تصویر برداری از مغز نشان میدهد که میان میزان درد تجربه شده و
میزان فعالیت این قسمت ها ملازمه قدرتمندی وجود دارد.
بعبارت دیگر ما بعضی از ملازم هی عصبی درد را میدانیم.
حالا نکته مهم این است که به یاد داشته باشیم که ((ملازمه به معنی علت نیست))خیلی راحت میتوانیم از ملازمه ها بلغزیم به استنتاج های کاذب درباره علل
همانطور که در این مثال ساده میتوان دید:فرض کنید فردی عادت دارد به اتاق نشیمن برود و تلویزون را روشن کند
تقریبا هر دفعه که این کار را میکند،کمی بعد سر و کله دوستانش پیدا میشود.
دیگران وقتی به اتاق نشیمن میروند و تلویزون را روشن میکنند،چنین اتقاقی نمی افتد،اتفاق دیگری میافتد.
اگر ملازمه به معنی علت بود،نتیجه میگرفتیم که عمل آن فرد علت پیدا شدن سر و کله دوستان اوست.
البته،در این مورد،ما گمرا نشده ایم.
اما در بسیاری از موارد ممکن است گمراه بشویم.
برای آشنایی بیشتر با مباحث موفقیت و آگاهی بر روی عبارت زیر کلیک کنید: